وای چقدر وقت بود اینجا نیامده بودم.
این چند مدت چقدر زود ولی دیر گذشت!
مدت زیادی از این چند روز را بخش نفرولوژی بودم. با استاد عزیز دکتر سجادیه. یادم نمیره روزی که مشخص شد استادم کیه رنگ از رخسارم پرید! چقدر ناراحت شدم که با استادی به این سختگیری افتادم. دوست داشتم با خانم دکتر مرتضوی بیفتم. همش میگفتم خدایا حالا آقای دکتر سجادیه میاد آبروی ما را جلوی مریض و اینترن و رزیدنت میبره و هی میگه که چرا هیچی بلد نیستی. روز اول رفتم بخش مریضا را ویزیت کردم. اینترنهامون را پیدا کردم. خانم دکتر محمدصالحی و آقای دکتر شاهمحمدی (هروقت اتیکتش را می دیدم یاد مجید میافتادم.). خودمو معرفی کردم و اونا هم خوشآمد گفتن. رفتم کنار راهرو دستامو کردم تو جیب روپوشم تکیه دادم به دیوار. ایستاده بودم و در تخیلات و فکر اینکه این چند روز چه بر ما قراره بگذره. به خودم اومدم دیدم یکی جلوم وایساده داره صدا میزنه: " آقای دکتر، آقای دکتر!" حواسم جمع شد و تکیه مو از دیوار گرفتم و صاف ایستادم دیدم خانم دکتر محمدصالحی هست. گفتم: "من هنوز دکتر نیستم به من نگین دکتر." پرسید: "چیزی ناراحتتون کرده؟!" گفتم: "این استاد سختگیره نمیدونم چطور باید تا پایان ماه دووم بیارم." گفت: " شما که امروز روز اولته هرچی پرسید بگو بلد نیستم برا فردا میخونم." منم گفتم: "باشه."
نیم ساعت گذشت و راند شروع شد. روز اول با اپروچی که خانم دکتر گفته بود گذشت. از همون روز اول تصمیم گرفتم شروع کردم محکم نفرولوژی هاریسون را خوندن و روزها از پی هم میگذشت و روزبهروز پیشرفت را با کمک استاد عزیز احساس میکردم. روزهای آخر دیگر کار ما حسابی بالا گرفتهبود. استاد توی راند دعوت میکرد جای خودشون را به من میدادند و میگفتند این مبحث را برای اینترنها توضیح بده! برای اولین بار بود که میدیدم استادی دانشجویش را "دکتر" صدا میزد. مطالب مختلفی را با هم بحث میکردیم و دیدم که استاد با تمام سختگیریها اگر درست مطالب را ارائه بدی چقدر باهات راه میان و خودشون هم چیزایی بهت یاد میدن که توی هیچ کتابی نیست. اینقدر این استادِ بااخلاق ما را دوست داشت که یک روز مرخصی تشویقی هم داد. مرخصیای که از تمام مرخصیهایی که تا حالا گرفتهبودم بهتر و شیرینتر بود. روز آخر هم کنفرانس RPGN را ارائه کردم و مطمئنا هروقت یاد این روزها بیفتم به نیکی یاد خواهم کرد. از بهترین نفرولوژیستی که تا حالا دیدم "دکتر سجادیه" و از مهربان ترین و خوش اخلاق ترین اینترن ها. اینطور بود که راندهای نفرولوژی برای من بسیار خاطره انگیز شد و این روزها برنمی گردد. حیف.
پ.ن: عَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ.
درباره این سایت